Elsa jan

بدون عنوان

دختر ناز مامان سلام. الان ک برات مینویسم صبح روز بیست و هشتم اسفند نود و پنج هست و ما در لیوارجان هستیم.دیروز از تهران حرکت کردیم و اومدیم به سمت دیار پدرت.البته شب قبلش رفتیم خونه خاله لیلا و صبح به هنراه خاله و فریماه راهی سفر شدیم.نه ساعت در راه بودیم.دارم از طریق گوشی موبایل تایپ میکنم ی کم نوشتن سختمه     ...
28 اسفند 1395

جشن دندوني دختر نازم

السا جونم ، دختر نازم  امروز كه دارم برات مينويسم سه شنبه 24 ام اسفند 95 هست و الان توي شركتم . صبح از خواب ناز بيدارت كردم و گذاشتمت پيش بابايي و مامانيت.... خيلي دلم گرفت كه صبحها مجبوري زود از خواب بيدار شي و بعدشم چندين ساعت همديگرو نبينيم اما چاره اي نيست.... تو هم بايد عادت كني سحرخيز شي گلم    عزيزدلم جمعه ي گذشته كه 20 اسفند بود و تو شش ماه و 3 روزت بود برات جشن دندوني گرفتيم . ي جشن كوچولو موچولوي خونوادگي (ماماني و بابايي و دايي سعيد و زندايي پريسا و من و بابات) كه بابايي و ماماني زحمتش رو كشيدن. بابايي برات بادكنك گرفته بود و خودش باد كرده بود    ي كيك به شكل دندون خوشگلم گرفته بود   ماماني ه...
24 اسفند 1395

سرآغاز

دختر عزيزم السا جان  سلام . مامانت الان توي شركته و تصميم گرفته كه بجاي ثبت خاطرات زندگي عزيز دردونش توي سررسيد ، اينجا برات بنويسه چون خداييش اصلا توي خونه وقت نميشه       ...
23 اسفند 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به Elsa jan می باشد